خدایا به خاطر سلامتی دردونه هزاران بار شکر
پسرم دلبندم سلام چقدر نوشتن برای یک مرد کوچیک سخته. مامانی نمی دونم چطوری واست بنویسم. عزیز مادر دیروز رفتیم سونوگرافی مرحله دوم برای سلامت جنین. تنهایی رفتم اما بابایی خودش رو رسوند بهمون. حضور پدرت چقدر بهم آرامش داد. خدا می دونه تو اون لحظات چی کشیدم. نگران سلامتیت بودم عزیزم. چند روز بود تکوناتو حس نمی کردم واسه همین می ترسیدم. من و تو بابایی رفتیم پیش دکتر. آقای دکتر مثل همیشه مودب و خونگرم بود. قلبم داشت میومد توی دهنم. بابایی همش بهم اشاره می کرد که آروم باشم. وقتی فهمیدم قلب خوشگلت می زنه یکم آروم شدم تا بقیه چیزا هم چک بشه. دکتر یه جایی زوم کرده بود هی چک می کرد نمی دونستم چیو داره با دقت چک می کنه بعدش...
نویسنده :
مادر دردانه
8:06